کد مطلب:314684 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:204

پیروزی قطعی اسلام بر شرک
سپاه اعراب بت پرست، به سان مور و ملخ، در كنار خندق ژرفی فرود آمدند كه مسلمانان شش روز پیش از ورود آنان حفر كرده بودند. آنان تصور می كردند كه همچون گذشته با مسلمانان در بیابان احد روبرو خواهند شد، ولی این بار اثری از آنان ندیدند و لاجرم به پیشروی خود ادامه دادند تا به دروازه شهر مدینه



[ صفحه 128]



رسیدند. مشاهده خندقی ژرف در نقاط آسیب پذیر مدینه آنان را حیرت زده ساخت. شماره سربازان دشمن از ده هزار نفر متجاوز بود، در حالی كه شماره مجاهدان اسلام از سه هزار نفر تجاوز نمی كرد. (1)

محاصره مدینه حدود یك ماه طول كشید و سربازان قریش هرگاه به فكر عبور از خندق می افتادند با مقاومت پاسداران خندق، كه در فاصله های كوتاهی از آن در سنگرهای دفاع موضع گرفته بودند، روبرو شدند. تیراندازی از هر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هیچ یك بر دیگری پیروز نمی شد.

ادامه این وضع برای سپاه دشمن دشوار و گران بود. زیرا سردی هوا و كمبود علوفه، دامهای آنان را به مرگ تهدید می كرد و می رفت كه شور جنگ از سرهایشان بیرون رود و سستی و خستگی در روحیه آنان رخنه كند. از این رو، سران سپاه جز این چاره ندیدند كه رزمندان سرسخت و توانای خود را از خندق عبور دهند. شش نفر از قهرمانان سپاه قریش اسبهای خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آوردند و از نقطه باریكی عبور كردند و وارد میدان شدند.

یكی از این شش نفر، قهرمان نامی عرب، عمر بن عبدود، بود كه نیرومندترین و دلاورترین جنگجوی شبه جزیره به شمار می رفت و او را با هزار مرد جنگی می سنجیدند و برابر می شمردند. وی در پوششی فولادین از زره قرار داشت و در برابر صفوف مسلمانان مانند شیر می غرید و فریاد می كشید كه: مدعیان بهشت كجا هستند؟ آیا از میان شما یك نفر نیست كه مرا به دوزخ بفرستد یا من او را به بهشت روانه سازم؟ كلمات او ندای مرگ بود و نعره های پیاپی او چنان ترسی در دلها افكنده بود كه گویی گوشها بسته و زبانها برای جواب از كار افتاده بود. (1)

بار دیگر قهرمان سالخورده عرب دهانه اسب خود را رها كرد و در برابر



[ صفحه 129]



صفوف مسلمانان بالید و خرامید و مبارز طلبید.

هر بار كه ندای قهرمان عرب برای مبارزه بلند می شد فقط جوانی بر می خاست و از پیامبر اجازه می گرفت كه به میدان برود ولی پیوسته با مقاومت و امتناع آن حضرت روبرو می شد. آن جوان حضرت علی (علیه السلام) بود و پیامبر (صلی الله علیه و آله) در برابر تقاضای او می فرمود: بنشین این عمرو است!

عمر برای بار سوم نعره كشید و گفت: صدایم از فریاد كشیدن گرفت. آیا در میان شما كسی نیست كه به میدان گام نهد؟ این بار نیز حضرت علی (علیه السلام) با التماس فراوان از پیامبر (صلی الله علیه و آله) خواست كه به وی اذن مبارزه دهد. پیامبر فرمود: این مبارزه طلب عمرو است. حضرت علی (علیه السلام) عرض كرد: باشد. سرانجام پیامبر با درخواست وی موافقت فرمود و شمشیر خود را به او داد و عمامه ای بر سر او بست و در حق او دعا كرد (2) و گفت خدایا، علی را از بدی حفظ فرما. پروردگارا، در بدر عبیده و در احد شیر خدا حمزه را از من گرفتی؛ خداوندا، علی را از آسیب حفظ فرما. سپس این آیه را تلاوت كرد: «رب لا تذرنی فردا و أنت خیر الوارثین» (انبیا 89). سپس این جمله تاریخی را بیان فرمود: «برز الایمان كله الی الشرك كله». یعنی دو مظهر ایمان و شرك با هم روبرو شدند. (1)

حضرت علی (علیه السلام) مظهر ایمان و عمرو مظهر كامل شرك و كفر بود. و شاید مقصود پیامبر (صلی الله علیه و آله) از این جمله این است كه فاصله ایمان و شرك بسیار كم شده است و شكست ایمان در این موقعیت در این نبرد موقعیت شرك را در جهان تحكیم می كند.

امام علی (علیه السلام) برای جبران تأخیر، به سرعت رهسپار میدان شد و



[ صفحه 130]



رجزی به وزن و قافیه رجز قهرمان عرب خواند كه مضمون آن این بود كه: عجله مكن؛ مرد نیرومندی برای پاسخ به ندای تو آمده است.

حضرت علی (علیه السلام) زرهی آهنین بر تن داشت و چشمان او از میان مغفر می درخشید. قهرمان عرب پس از آشنایی با حضرت علی از مقابله با او خودداری كرد و گفت: پدرت از دوستان من بود و من نمی خواهم خون فرزند او را بریزم. ابن ابی الحدید می گوید:

استاد تاریخ من ابوالخیر وقتی این قسمت از تاریخ را تدریس می كرد چنین گفت: عمرو در جنگ بدر شركت داشت و از نزدیك شجاعت و دلاوری های علی (علیه السلام) را دیده بود. از این رو، بهانه می آورد و می ترسید كه با چنین قهرمانی روبرو گردد.

سرانجام حضرت علی (علیه السلام) به او گفت: تو غصه مرگ مرا مخور. من، خواه كشته شوم و خواه پیروز گردم، خوشبخت خواهم بود و جایگاه من بهشت است؛ ولی در همه احوال دوزخ در انتظار توست. در این موقع عمرو لبخندی زد و گفت: برادر زاده! این تقسیم عادلانه نیست؛ بهشت و دوزخ هر دو مال تو باشد. (2)

آنگاه حضرت علی (علیه السلام) او را به یاد نذری انداخت كه با خدا كرده بود كه اگر فردی از قریش از او دو تقاضا كند یكی را بپذیرد و عمرو گفت چنین است. حضرت علی (علیه السلام) گفت: درخواست نخست من این است كه اسلام را بپذیر. قهرمان عرب گفت: از این درخواست بگذر كه مرا نیازی به دین تو نیست. سپس حضرت علی (علیه السلام)گفت: بیا از جنگ صرف نظر كن و رهسپار زادگاه خویش شو و كار پیامبر را به دیگران واگذار كه اگر پیروز شد



[ صفحه 131]



سعادتی است برای قریش و اگر كشته شد آرزوی تو بدون نبرد جامه عمل پوشیده است. عمرو در پاسخ گفت: زنان قریش چنین سخن نمی گویند. چگونه برگردم، در حالی كه بر محمد دست یافته ام و اكنون وقت آن رسیده است كه به نذر خود عمل كنم؟ زیرا من پس از جنگ بدر نذر كرده ام كه بر سرم روغن نمالم تا انتقام خویش را از محمد بگیرم. این بار حضرت علی (علیه السلام) گفت: پس ناچار باید آماده نبرد باشی و گره كار را از ضربات شمشیر بگشاییم. در این موقع قهرمان سالخورده از كثرت خشم به سان پولاد آتشین شد و چون حضرت علی (علیه السلام) را پیاده دید از اسب خود فرود آمد و آن را پی نمود و با شمشیر خود بر حضرت علی (علیه السلام) تاخت و آن را به شدت بر سر آن حضرت فرود آورد. حضرت علی (علیه السلام) ضربت او را با سپر دفع كرد ولی سپر به دو نیم شد و كلاه خود نیز در هم شكست و سر آن حضرت مجروح شد. در همین لحظه امام فرصت را غنیمت شمرده، ضربتی محكم بر او فرود آورد و او را نقش بر زمین ساخت. صدای ضربات شمشیر و گرد و خاك میدان مانع از آن بود كه سپاهیان دو طرف نتیجه مبارزه را از نزدیك ببینند. اما وقتی ناگهان صدای تكبیر حضرت علی (علیه السلام) بلند شد غریو شادی از سپاه اسلام برخاست و مسلمانان دریافتند كه حضرت علی (علیه السلام) بر قهرمان عرب غلبه یافته، شر او را از سر مسلمانان كوتاه ساخته است.

كشته شدن این قهرمان نامی سبب شد كه آن پنج قهرمان دیگر، یعنی عكرمه و هبیره و نوفل و ضرار و مرداس، كه به دنبال عمرو از خندق عبور كرده، منتظر نتیجه مبارزه حضرت علی و عمرو بودند، پا به فرار گذاشتند. چهار نفر از آنان توانستند از خندق به سوی لشكرگاه خود بگذرند و قریش را از قتل قهرمان



[ صفحه 132]



بزرگ خود آگاه سازند، ولی نوفل به هنگام فرار با اسب خود در خندق افتاد و حضرت علی (علیه السلام) كه در تعقیب او بود وارد خندق شد و او را با یك ضربت از پای در آورد. (1)

مرگ این قهرمان سبب شد كه شور جنگ به خاموشی گراید و قبایل مختلف عرب هر كدام به فكر بازگشت به زادگاه خود بیفتند. چیزی نگذشت كه سپاه ده هزار نفری كه با سرما و كمی علوفه نیز روبرو بودند راه خانه های خود را در پیش گرفتند و اساس اسلام كه از طرف نیرومندترین دشمن تهدید می شد، در پرتو فداكاری حضرت علی (علیه السلام) محفوظ و مصون بماند.